سفری به پراگ عزیز، تو مرا انکار خواهی کرد! – قسمت دوم

جستجو در سایت


دسته بندی


آخرین مقالات


برچسب ها


آخرین تور ها


6 روز سوییس (TK2143)

6 روز سوییس (TK2143)

7 روز فرانسه (TK2181)

7 روز فرانسه (TK2181)

7 روز تونس (TK2180)

7 روز تونس (TK2180)

سفری به پراگ عزیز، تو مرا انکار خواهی کرد! – قسمت دوم

سفری به پراگ عزیز، تو مرا انکار خواهی کرد! – قسمت دوم

ودر قسمت قبل که به پراگ عزیز پرداختیم به فضای جغرافیایی و نمای هوایی شهر تا این که عروس اروپا برای چه چیزی نام‌گذاری شده و یا چرا شهر هزار برج!

از کافه‌گردی در پراگ عزیز و شیرینی‌های خوشمزاش که بگذریم از ساعت نجومی‌اش نمی‌شود گذشت. (حتما قسمت قبل را مطالعه کنید…)

 

مجسمه‌های ساعت نجومی نماد چیه؟

حال در واقع به دلیل نمایش کوتاه تقریبا ۴۵ ثانیه‌ای‌یی که هر ساعت یکبار توسط مکانیزم این ساعت اجرا می‌شود‌، تمام حواس و چشم‌های دور و بر خود را به خود معطوف می‌کند.

 

این ساعت تشکیل شده از یک  صفحه نجومی که به مانند یک اسطرلاب مکانیکی، علاوه بر زمان، اطلاعات نجومی مثل موقعیت دایره البروج خورشید که اندازه و موقعیت ماه و… را نیز نشان می‌دهد ، عمل می‌کند.

در دو طرف این ساعت چهار مجسمه وجود دارد که هرکدام نمادی از تشویش‌های مردم پراگ در قرن ۱۵ هستند، حرص، یا خساست (با یک کیسه پول)، مرگ (اسکلت)، غرور (همراه با یک آینه) و خوشگذرانی و چهار مجسمه دیگر نیز زیر این مجسمه ها قرار داردکه عبارتند از تاریخ نگار، فرشته، منجّم و فیلسوف.

 

تو مرا انکار خواهی کرد!

هر یک ساعت یک‌بار سر ساعت، مرگ، زنگ را به صدا در می‌آورد و ساعت شنی را می‌چرخاند سپس دوازده حواری مسیح که از جلوی پنجره‌هایی که بالای ساعت نجومی قرار گرفته‌اند رژه می‌روند و برای جمعیت سر تکان می‌دهند.

 

در انتها، صدای بانگ یک خروس به گوش می‌خورد و زنگ ساعت به صدا در می‌آید. بانگ خروس مرا به یاد همان جمله حضرت مسیح به یکی از حواریونش در شب و شام آخر می اندازد که به پطروس گفته بود:

” تو مرا سه بار تا قبل از بانگ خروس (صبح زود) انکار خواهی کرد.”

 

باشکوه حتی پس از جنگ جهانی!

در همین حال که در حال تحسین مهندسی به کار رفته در ساخت این اثر هستی. این حال را در چهره همه کسانی که در اطرافت نظاره‌گر هستند می بینی متعجبی چگونه این اثر از سال ۱۴۱۰ میلادی، حتی پس از تخریب‌هایی در خلال جنگ دوم جهانی کماکان باشکوه و عظمت پیشین خود کار می‌کند.

 

 

کمی جلوتر که می روی خود را ناگهان در میدان قدیمی شهر پراگ (old town square) می بینی که در تمام فصول سال مملو از توریست و افراد محلی و همیشه شلوغ و زنده است. در ایام کریسمس که سر زندگی‌اش بیشتر به چشم می‌آید. زیرا کلبه های چوبی پیش ساخته قابل نصبی، هر ساله در این ایام در این میدان بنا می‌شوند تا بازار کریسمس را رونق دهند. انواع و اقسام خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های خوشمزه در این کلبه‌ها به فروش می‌رسد.

 

سبک‌های مختلف معماری شهر پراگ عزیز

سرت را که بچرخانی دور تا دور خود تاریخچه طولانی این کشور را بر اساس سبک های مختلف معماری به کار رفته رومی، باروک، رو کوکو، گوتیک، رنسانس که همگی در معماری ساختمان‌های بی‌نظیر اطراف این میدان یافت می شوند، را می‌بینی. برج های گوتیک، کلیسای کلمنتیوم، محله یهودی‌ها، زندان قدیمی، تالار شهر قدیمی و همانطور که پیشتر شرح دادم ساعت نجومی، همه این آثار، در اطراف این میدان واقع شده‌اند.

 

همه احساس با هم

هضم این همه زیبایی و هماهنگی در یک لحظه کار سختی است. در حالی که همانطور پنج حس‌ات در حال کار است، حس شنوایی، مشغول شنیدن صدای همهمه توریست‌ها که به زبان‌های مختلف دنیا مشغول صحبت هستند. و حس بینایی که در حال لذت بردن از این همه حسن سلیقه در چیدمان و تحسین این همه ارزش قائل شدن هر کسی برای شغل خود به عنوان یک مغازه دار ساده است.

 

حس چشایی که در حال مزه مزه کردن آن تردلنیک آغشته به شکر و دارچین یا شکلات می باشد. حس بویایی که در حال محظوظ شدن از بوی غذاهایی که از آن کلبه های چوبی ساطع می شوند. انواع سوسیس‌ها و استیک‌هایی که بر روی باربیکیوهای بزرگ که از زیر در آنها هیزم می‌گذارند. علاوه بر کباب شدن، عطر و طعم دودی فوق العاده‌ای هم به غذاها اضافه می‌کند. از همه مهمتر حس لامسه که دست در دست گرم یارت بیشترین لذت را به تو تقدیم می‌کند. همه و همه در کارند و همانطور که محو تماشا هستی و در خیابان karlova  قدم می‌زنی. به ناگاه خود را جلوی دروازه عظیم ورودی پل معروف این شهر یعنی پل چارلز (charles Bridge) می‌بینی.

 

دروازه‌ای بلند که به دلیل بارش برف و باران در طول تاریخ. لایه ای از رنگ دودی بر روی آن نوع گرانیت خاص نمای این دروازه را در برگرفته. دقیقا به دلیل همین تیره بودن سطح، مجسمه‌های طلایی بر روی آن خیلی مشخص، خود را نشان می‌دهند. این پل چه چیزها که به خود ندیده.

پایان قسمت دوم…

 

نویسنده: امیر نوروزمهر

 

اشتراک گذاری این پست

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.